سید نیما

سید نیما جان تا این لحظه 8 سال و 2 ماه و 3 روز سن دارد

تمام هستی مامان

پسر خوشگلم نیمای مامان

ببخشید که اینقدر دیر به دیر برات می نویسم آخه تمام وقتم شده برای تو پسر نازنینم و خیلی کم وقت می کنم اینجا سر بزنم و مطلب بذارم قربون شکل ماهت بشه مامان.

این روزا اینقدر شیرین شدی که دلم میخواد بذارمت لای نون و بخورمت ساندویچ مامان.

گل پسرم پنج شنبه پیش یعنی 25 شهریور سرماخوردی هنوز هم خوب نشدی البته بیشتر سرفه می کنی و منم تمام حواسم جمع توئه که زودتر خوب بشی.

خداروشکر می کنم که شیطونی و سالم. برای همه چیز کنجکاوی. چهاردست و پا میری سراغ همه چی. با اینکه آب دهنت همینطوری میره اما هنوز دندون درنیاوردی جیگر مامان.

آخ که وقتی خودتو برام لوس می کنی و لبخند میزنی انقدر خوشحال میشم انگار که قند تو دلم آب می کنن قوربون شیرینی هات عشق کوچولوی من. عاشقتم بینهایت.

دد رفتن رو خیلی دوست داری و کلی ذوق می کنی برای رفتن به دد

پنج ماهت که تموم شد سوپ هم به فرنی و آب اضافه شده عزیزدلم کم کم داری بزرگ میشی.

شش ماهت که تموم شد 8 شهریور واکسنت رو خانه سلامت زدن و 11 شهریور هم رفتیم پیش خانم دکترت که اینبار زرده تخم مرغ و عدس و غلات (گندم و جو) هم به غذاهات اضافه کرد. میوه هم سیب،موز،گلابی،انگور،هندوانه و لیموشیرین می تونی بخوری عزیزم قربونت که آقا شدی.

از ماه ششم شصت پات رو هم یاد گرفتی بعضی وقتا میذاری دهنت.

یک ماه بیشتره که ارادی زبونتو درمیاری و وقتی اینکارو میکنی دلم میخواد بخورمت.

یک ماه هم هست وقتی با فنجونت آب میخوری با آب صدا درمیاری قربونت بشم من.

از شش ماهگی روروءک رو خودت راه میبری فدای پاهای کوچولوت.

از آغاز ماه هفتم به دالی بازی عکس العمل نشون میدی نازنازی من.

18 شهریور اولین حرکت چهار دست وپا رو رفتی عزیزکم البته از خیلی قبل تر سینه خیز میرفتی. جالب اینجاست که قبل از چهاردست و پا رفتن حرکت شنا رو انجام میدادی پسر گلم خیلی هم جالب و بامزه اینکارو میکردی شیرینم.

اینم بگم که خیلی بابایی رو دوس داری وقتی میره سرکار میخوای باهاش بری و وقتی برمیگرده اینقدر ذوق میکنی و خودتو براش لوس میکنی و بابایی هم که عاشق تو این کاراته و همش باهات بازی میکنه.

یه چیزه جالب اینکه تا الان سه تا عروسی رفتی. عروسی دوستای بابایی. یکی 16 مرداد، یکی 20 مرداد و یکی آخریش هم 21 شهریور. توی دوتای اولی خیلی ساکت بودی و گریه نکردی و بامن میرقصیدی اما توی آخری خیلی گریه کردی. جدیدا از جاهای شلوغ و پرسروصدا میترسی و گریه می کنی حتی اگه بچه های موقع بازی جیغ بکشن یا بلند داد و هوار کنن هم می ترسی و گریه میکنی پسرک خوشگلم.


تاریخ : 04 مهر 1395 - 12:11 | توسط : سمیرا | بازدید : 525 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید



هیچ نظری ثبت نشده است

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام